دیگری گفت: بله. هریك به تنهایی به حد كافی بد هستند اما هر دو، حواصیل ها و راكون ها با هم یعنی ما یك لحظه آرامش نخواهیم داشت. باید حواصیل ها را از آبگیر بیرون كنیم. باید دورشان كنیم.
بله، همه ی قورباغه ها تایید كردند. حواصیل ها را دور كنیم، حواصیل ها را دور كنیم.
این صدا توجه حواصیلی را كه آن نزدیكی ها در حال شكار بود جلب كرد.
گفت: چی شنیدم ، كی رو دور كنید؟
قورباغه ها به منقارش نگاه كردند كه مثل خنجر بود. فریاد زدند: راكون ها را، راكون ها را باید دور كرد. حواصیل گفت: من هم فكر كردم همین رو گفتید وبه اهیگیری ادامه داد.
قورباغه ها ادامه دادند : راكون ها ، راكون ها را دور كنیم!
بعد از این تصمیم مشكلی پیش آمد ، حالا چه كسی باید به راكون ها حكم اخراج را می داد . یكی بعد از دیگری انتخاب می شدند و كنار می كشیدند . بالاخره قورباغه امریكایی انتخاب شد.
«البته از همه بزرگ تر و برای این كار ازهمه بهتره.»
قورباغه امریكایی كه در تمام مدت ساكت بود گفت: «بله، من بزرگم اما راكون ها بزرگتر هستند. من یكی ام اما اونا یك لشكر.»